یکی از یاران شفیق روزی خاطره ای را از یکی از اقوام درجه یک خود برایم نقلمی کرد که تا بای بسم اللهش را گفت بنده تا نون پایانش رفتم و گفتم اتفاقا" چند روز پیش این داستان برایم ایمیل شده بود!
بیچاره دوستم ماتش برد بود و با چشمان گرد گفت اما این ماجرا ٢-٣ روز پیش برای فلان کس افتاده!
گفتم دو حالت دارد، یا این دهکده جهانی آنقدر در زمینه های خاله زنک بازی پیشرفت نموده است که خبرهایی از این دست تا از دهان طرف در نیامده، به گوش همگان می رسد، یا فرد مزبور با شخصیت اصلی داستان همذات پنداری نموده است، مثل اینجانب که مدام خودم را با موجوداتی از قبیل جودی ابوت و آن شرلی و دیگر شخصیتهای پروانه ای از این دست، اشتباه می گیرم!
خلاصه غرض از ذکر این قضیه این بود که متنی همینجوری بی صاحاب افتاده بود توی ایمیلمان و هر چقدر هم دنبال صاحبش گشتیم پیدایش نکردیم. بیخودی ازش خوشمان آمد و گفتیم بگذاریمش اینجا. اما قبلش بگوئیم دزدیست بلکم به ما انگهای فرهنگی و سرقت ادبی نزنند. آخر آدم اینجور مواقع یکجورهائیش می شود و یکجائیش درد می گیرد.
اگر کسی آمد و مدعی شد متن زیر از آن اوست، بر من ببخشاید، زیرا ایمیل ارسالی فاقد هرگونه نام و نشان و امضاء و اثر انگشت بود و ما قصد دزدی آن را نداشتیم به جان عمه مان، همینجوری یکدفعه ای شد دیگر!
به احتمال قوی یکی این را در فیس بوک از خودش ول داده است.
اسمش هست: یک راز و نیاز خودمانی با خداوند.
"خداوندا…
اگر یک نگاهی به من بیاندازی، میبینی که دستهایم را تا جایی که کت و کول و استخوانهای کتفم اجازه داده به سمت درگاهات دراز کردهام و دارم دعا میکنم…
برای خودم که نه… برای پسرم…
آخر میدانی چیست؟ اوضاع دنیا خیلی خراب شده… آنروزی که تصمیم گرفتیم بچهدار بشویم، هنوز چمنزار دنیا، لجنزار نشده بود… گفتیم بچه میآید، دور هم هستیم… تخمه میشکانیم، پوشک عوض میکنیم، چایی میخوریم، پوشک عوض میکنیم، تام و جری میبینیم، باز پوشک عوض میکنیم… و الخ… آن روز هنوز به اقتصاد دنیا ریده نشده بود (خدا ببخش دهن لقی من را)… کلا “خرهای” دنیا اینقدر خر نبودند… حالا که دنیا را داری مثل شربت خاکشیر با قاشق به هم میزنی، به فکر پسرک ما هم باش…
خداوندا… اول از همه لطفا سلامتی را او دریغ نکن… این دیگر کم خرج ترین درخواست ممکن است… نه لازم است بابت اجابت آن سر ِ آدم دیگری را زیر آب کنی و نه لازم است یک کیسه پول از آن بالا پرت کنی پائین (حالا اگر انداختی هم که دست مریزاد)… آمین…
خدایا… دوران بچگیاش را کشدار بفرما… من اصلا نمیفهمم چرا این دوره را اینقدر کوتاه پروگرام کردهای و در عوض دوران سنگلاخ زندگی، اینقدر دراز خلق شده است؟ وقت تجدید نظر نرسیده؟ آدمها هر گهی که به دنیا میزنند، بعد از دوران بلوغ فکری و جسمیشان است… پس فربان دستت یا این باگ را مرتفع کن یا تعریف “بلوغ” را دگرگون بفرما… آمین…
بارالها… یک شغل شرافتمندانه (بجز مهندسی البته) برایش دست و پا بفرما… جوری باشد که با آن زندگی کند… نباشد که هر روز صبح ساعت شش که از خواب بیدار میشود تا سرکار برود، اول سه چهار تا فحش کاف دار به من حواله بدهد که چرا و به چه اجازهای خلقش کردهام… از شغل قضاوت هم دورش کن حتی اگر ماهی نه میلیون تومان هم درآمد داشته باشد (اگر واقعا نه میلیون است، خیلی دورش نکن)… از سیاست دورترش کن حتی اگر ماهی ۱۸ میلیون کاسب شد… خودت بهتر میدانی که هیچ پالیتیشنی با عزت نمرده است… پس دورش بفرما حتی اگر شده با پسگردنی… آمین…
خداوندا… فرصت تجربه کردن عاشقی را به او بده… نشود مثل همه آن آدمها که خر به دنیا آمدند و بیلذت عشق، خرتر از دنیا رفتند… که اصلا نفهمیدند فلسفه دنیا سر چه چیزی بوده و هست… میدانی که چه میگویم بارالها؟… فرصت بده امتحانش کند، شکست بخورد، دوباره امتحان کند تا آخر سر به خوردش برود و هیچ وقت حسرتش را نخورد… آمین…
خدایا… میدانم که دنیا دار مکافات است… اما گفتم شاید بشود یک عجز و لابهای اینجا بکنم و من را از قصاص دور کنی… نشود که همان کاری که من با پدرم کردم و از او دور شدم و خودم را از او محروم کردم، پسرک هم با من بکند… این را خیلی جدی میگویم… حتی اگر خواستی آن دعای قضاوت و سیاست را پس بگیرم و این را اجابت کن…ها؟ چطور است؟… آمین به هر حال…
بارالها… به مثابه یک لنز “سوپر واید”، دیده و فکرش را وسیع کن و از تنگ نظری (به مثابه یک لنز زوم) دورش کن… به او حالی کن که life is too short و سخت گرفتناش، سختترش میکند… در ضمن کاری کن که فکرش مرز نداشته باشد و هیچ عرفی جلودار آن نشود… آمین…
خداوندا… هنوز خیلی درخواست و order دارم اما خودت بهتر میدانی که مردم پستهای خیلی طولانی را نمیخوانند و بیشتر با مینیمال کیف میکنند..
پس خلاصه میکنم: خدایا شرافت و صداقت و مهر و محبت و فداکاری را تا حدی که مردم پررو نشوند، به او عطا کن و از آن به بعد هم به او جسارت و شجاعت و یک رگه پدرسوختگی جهت نشاندن همان مردم بر سر جایشان عطا بفرما… آمین یا رب العالمین
(خدایا واقعا یک شغلی هست که ماهی نه میلیون درآمد داشته باشه؟ میخواهی به خودم عطا بفرما… پسرک را ول کنیم… آمین)"