دخترم پرنیکا

سال نو مبارک!

1391/1/15 15:24
نویسنده : پپو
806 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دخمل گلم.

میدونم هیج توجیهی قابل قبول نیست که چرا دیر سال نو رو بهت تبریک میگم. نه اینکه کار داشتم، نه اینکه وقت نداشتم، نه اینکه به نت دسترسی نداشتم، هیچی.........

اما خب..... چه میشه کرد؟ وقتی بزرگتر بشی میفهمی خیلی چیزا رو باید گذاشت و گذشت! (حالا اینم توجیه نیست که مثلا"خواستم بهت درس اخلاق و زندگی بدم!)

به هر حال ماهی رو هر وقت از آب بگیری طفلکی میمیره.

گفتم ماهی یادم افتاد امسال ما به نشونه خونواده سه نفریمون سه تا ماهی گلی خریدیم. یه دونه قرمز درشت که بابات میگفت این منم، یه دونه مشکی سه بال کوچولو و وروجک که آدمو یاد تو مینداخت از بس ورجه وورجه میکرد و یه دونه طلایی متوسط که اونم لابد من بودم دیگه!!!

اسماشونم قوقی و توقی و نوقی بودن. (چقدرم فرز و شیکمو بودن هر سه تاشون)

اینم عکسشون:

Mahi

روز اول عید که میخواستیم بریم خونه مادربزرگت اینا و یه دو روزی نبودیم، به پیشنهاد بابایی ماهی ها رو گذاشتیم توی یخچال!

وقتی برگشتیم اولین کاری که کردم این بود که در یخچالو باز کردم و با پیکر پاک سه قربانی معصوم روبرو شدم که گویی در خواب خفته بودند!

اونا رو پس از طی مراسمات مرسومه، انداختم تو سطل آشغال. وقتی بابات اومد خونه گفت شاید اینا بی حس شده بودن، چند ساعتی میزاشتیشون بیرون شاید دوباره جون میگرفتن! (فکر کنم بابایی خودشو با حضرت موسی و ماهیهای بدبختو با جنازه چهار پرنده اشتباه گرفته بود!)

و اما اینم از هفت سین امسال ما که به مناسبت سال نهنگ به صورت آبشاری درستش کرده بودم و سین ها رو روی ماهیهای اکلیلی که از این مثلا" آبشار داشتن بالا میرفتن سوار کردم. (حالا اگه تو هم مثل خاله نسرین بپرسی چلا بالا میلفتن؟ مگه طبق جاذبه عمو نیوتن نباید پایین بیان؟ منم بهت میگم عمدا" سر همه ماهی ها رو به سمت بالا قرار دادم که هم انگار همه شون رو به آسمون کردن و لحظه تحویل سال دعا کردن و هم نمادی باشه از سرسختی و حرکت در خلاف جهت آب!

7sin

حالا اگه بپرسی اون سبد بزرگ چیه کنار سفره عرضم به حضور گل خودم که امسال مامانی هنجارشکنی کرد و بجای پول به بچه های فامیل عیدی کادو داد. به تناسب سن و جنسیت بچه ها براشون اسباب بازی و .... خرید و کادو کرد و بهشون داد. آخه به نظر مامانیت اینکه پول بدی دست بچه و باز همونام مجبور باشن همون پولو بدن دست بچه تو، هیچ لطفی نداره..... اما دیدن ذوق بچه ها موقع باز کردن کادوهاش خیلی هیجان انگیز و دیدنی تره.....

اما خب... باباجونت این چیزا رو درک نمیکنه و مسخره اش میاد....

اون سبزه عدسی که گلای قرمز روشه رو می بینی؟ اونو امسال به نیت تو گذاشتم دخملکم و می بینی که ماشاا... از بقیه سبزه ها رشدش بهتر بوده، به این امید که تو هم توی دلم خوب رشد کنی و قد بکشی....

برای اینکه تو هم سر سفره امسال ما حضور فیزیکی داشته باشی یه جفت دمپایی صورتی کوچولو به نیابت از تو گذاشتم سر سفره که مثلا" یعنی اینکه تو توی راهی و داری میای!!! ایناهاش:

Dampaii

صبر کن خو انقد سوال نکن، میگم بهت! اون شیشه که کنار دمپایی هاته "بطری آرزوها"ست و توش سرکه اس (یکی از سین های هفت سین) که من و خاله نسرینت توی یه تیکه کاغذ که با کبریت گوشه ها و وسطشو سوزوندیم و کهنه کردیم آرزوهامونو نوشتیم و تاریخ و امضا زدیم. بامزه بود....

این داستان ادامه دارد....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)