دخترم پرنیکا

زن کوچولوها!

1391/1/9 12:16
نویسنده : پپو
206 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل گل مامان.ماچ

دیروز فیلم سینمایی زنان کوچک رو دیدم. با اینکه درس داشتم اما قشنگ نشستم تا آخر دیدمش. (آخه به خاطر نم زدن سقف ماطبقه بالا شوفاژا رو خاموش کرده بودن و بارون شدیدی میومد و منم که سرمایییی! جوراب روفرشی ضخیم پوشیده بودم و چند فنجون قهوه خوردم اما افاقه نکرد.)

بگذریم. بچه که بودیم کارتونشو تلویزیون پخش می کرد. قصه خونواده ای بود با 4 تا دختر. یادش به خیر!

زن کوچولوها

منم که اون موقع ها یه پا جودی ابوتی بودم واسه خودم و همیشه مقادیر متنابهی پروانه و شاپرک دور سرم در حال چرخش بودن، کلی با دختر جسور و بلندپرواز و نویسنده خونواده توی فیلم «همزادپنداری» می کردم.

حالا شاید بپرسی همزاد پنداری (یا شایدم «هم ذات پنداری»!) چیه؟ راستش مامان جون از حالا اینو بدون آدم بزرگا خیلی وقتا از بعضی لغتا استفاده می کنن بدون اینکه خودشونم درست و حسابی معنیشو بدونن. مثلا" این رئیس ما هر از گاهی میگه : «علی ای الحال» وقتی اینو میگه خودش چشاش گرد میشه از بس کلمه اش ثقیله!!! (ثقیل یعنی فخیم! فخیمم یعنی سنگین! ای وای! بزار حرفمو بزنم بچه جون، انقد سوال نکن!)

آره، داشتم می گفتم چون اخلاق و رفتار و آرزوهای منم مثل «جوزفین» (معروف به جو) توی فیلم بود، خودمو جای اون میزاشتم و خاله هاتم هرکدوم جای یکی دیگه که بیشتر به شخصیتشون نزدیک بود.

جوزفین

خلاصه ما با این کارتون زندگی می کردیم. خیلی باحال بود. منم که عشق فیلم، کلی خاطره واسم زنده شد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)