عملیات والفجر!!!

سلام به پرنیان گلم. خوبی دخمل عزیزم.

بالاخره انتظارها به سر رسید و من و بابات این ماه واسه به وجود اومدن تو دومین تلاشمونو انجام دادیم.

راستش من دکتر رفتم و گفتم که محدودیت سنی دارم و میخوام سریعتر بچه دار شم و اگه خدا بخواد میخوام نی نی اولم پسر باشه. اونم برای تقویت تخمک گذاریم بهم داروهای لتروزول و کلومیفن رو داد که از روز ٥ دوره باید میخوردمشون. منم چون شنیده بودم کلومیفن هم احتمال دوقلوزایی رو بیشتر می کنه و هم احتمال دخترزایی رو، واسه همین شب اول و دوم یکی و ٣ شب بعدی نصفی خوردم و لتروزول رو هم شبی دو تا.

روز ١٢ دوره ام که چهارشنبه بود طبق برنامه سونوی شکمی دادم و خوشبختانه دو فولیکول ١٨ و ١٤ توی تخمدان چپ و یه دونه ١٥ توی تخمدان راستم داشتم وضخامت اندومترم 4 بود.با توجه به اینکه سونوی شکمی معمولا" از سونوی واژینال مقادیر رو کمتر نشون میده، دکترم گفت که همه چی اوکیه و میتونی صبح پنج شنبه ساعت ١٠ صبح دو تا آمپول HCG برای آزادسازی خرمشهر (ببخشید تخمک ها) بزنی و شب پنج شنبه ساعت 10 و روز جمعه ساعت 3-4 بعد از ظهر و شبش ساعت 10 شب اقدام کنی.

مام شب پنج شنبه ساعت 10.30 و فرداش حدود ساعت 4.30 طبق دستورات خانوم دکتر مهربون و خوش اخلاقم (خانم خانی پویانی) و شبش چون مامان بزرگت اینا اومده بودن خونمون یواشکی ساعت 12.30 اقدام کردیم.

بابات این روزا به خاطر بارون ناگهانی و شدیدی که برای اولین بار توی امسال از روز پنج شنبه باریدن گرفته خیلی گرفتاره. همش شبا تا ١٠ و ١١ سر کاره تا بتونه خاموشیا و اتصالیهای ناخواسته بارش اول رو مهار کنه. خیلی دلم براش میسوزه، خیلی خسته میشه و هلاک میاد خونه.

بار اول همه چی رو مهیا کردم. بوی عود فضای خونه رو پر کرده بود، دو تا شمع نقره ای هم گذاشتم توی جاشمعی و روشنشون کردم. یه تعداد موسیقی ملایم و لایت گذاشتم. خودم یه مقدار توت فر نگی و آناناس خوردم و با محلول جوششیرین شستشو دادم و به باباتم یه قهوه غلیطکه با عسل شیرین شده بود دادم. بعدشبا اعتماد به نفس و توکل و امید به خدا برای سلامتی و سعادت تو دعا کردم....

حالا دیگه دست خداست که به ما نظر لطفی بکنه و هدیه قشنگشو زودتر به ما بده.

به لطف و عنایت خدا هیچ شکی ندارم دخترم، تو هم هرگز بهش شک نکن!