دخترم پرنیکا

خونه مادربزرگه...

1391/1/9 12:56
نویسنده : پپو
172 بازدید
اشتراک گذاری

پرنیان عزیزم. دیروز بالاخزه خونه ای که خریده بودیم تخلیه شد و من برای اولین بار داخل خونه رو دیدم. یاد خونه مادربزرگه افتادم. یه خونه سنتی دو طبقه با زیرزمین که البته با وجود اینکه قدیمی بود اما ظرافت های خاصی توش بکار رفته بود. یه حیاط نقلی داشت با چند تا درخت (انجیر، پرتقال، انگور و...)

منم که عاشق اصالتم حس نوستالوژیم گل کرده بود حسابی. خیلی حس خوبی داشتم توی اون خونه.

اما چون صاحب خونه قبلی بدون اجازه تمام کابینتای دو طبقه رو کنده بود و برده بود، بابایی خیلی عصبانی شد. (آخه قولشونو به کسی داده بود) طوری که وقتی برگشتیم خونه من که پیاده شدم در پارکینگو باز کنم براش، کنار دیوار وایسادم تا رد بشه، از عصبانیت حواسش نبود و خیلی نزدیک به دیوار وارد شد، طوری که من بین دیوار و در ماشین حبس شدم. یه جیغ کشیدم و باباهی که حواسش به اونور بود، برگشت و منو دید و زد رو ترمز!

من که دراومدم دیدیم در ماشین فرو رفته! (خودروی ایرانی(سمند) چه استحکامی داره که با فشار بدن من فرو رفته بود!! حالا هی بگین: این است خودروی ملی!)

مامانی لای ماشین و دیوار موند، اونوقت ماشینه پرس شد!! خیلی با مزه بود، من که زیاد دردم نگرفت، باباهی هم هی می گفت: بابا فولادزره! بابا پروین-بدن! بابا زن آهنی!

اما اگه تو توی دلم بودی چی؟ از دست این باباهی!!

پ.ن: پریروز باباهی رفت و ٣٠ تومن داد تا ماشینو صافکاری کردن! به سرم زده منم مثل جنیفر لوپز برم و ماتحت مبارکو بدم بیمه کنن!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)